مگه میشه؟!! مگه داریم ؟!!

مگه میشه؟!! مگه داریم ؟!!

سلام دوستان عزیزم

میخوام یه ماجرایی براتون تعریف کنم که راستش خودمم باورم نمیشد اولش…

حدودا اوایل تابستون بود که من و محسن تو آزمون های آزمایشی قلمچی ثبت نام کردیم.

تو اولین آزمونی که شرکت کردیم، تراز من شد 5900 و محسن شد 4600

خیلی ناراحت شده بود بیچاره.منم دلم خیلی براش سوخت. برا آزمون بعدی کمکش کردم تو درس خوندنش. تو ازمون بعدی ، ترازم شد 6100 ، تزار اونم شد 4800. از اینکه ترازمون بهتر از قبل شد، خوشحال بودیم اما هنوز راضی نبودیم از وضعیتی که داریم. راستش هنوز نمیدونستیم چجوری درس بخونیم و تست بزنیم و برنامه ریزی کنیم.

خلاصه دو هفته ی بعد، من شدم 6200 و خوردی اما محسن شد 4500. بعد اینکه نتیجه آزمون رو دیدیم، طفلک خیلی رفته بود تو خودش. فکر میکرد بیشتر از این ها بشه.

خونمون با خونشون حدودا یه ربع_بیست دقیقه ای فاصله داشت. بخاطر همین بهم زنگ میزدیم یا تو تلگرام بهم پیام میدادیم. دیدم دو سه روزی گوشیش خاموشه. زنگ زدم خونشون ، مامانش گفت رفته خونه داداشش. با خودم گفتم بهتره زنگ نزنم بلکه یکم نتیجه آزمون قبلی یادش بره و رو فرم بیاد.شب که شد داشتم تلگراممو چک میکردم که دیدم عکس پروفایل محسن تغییر کرده.یه عکسی بود با یه متن انگلیسی.

رفتم پی وی ش.بعد از حال و احوال، بهش گفتم گفتم: (( به به عجب عکس پروفایلییی! محسن ! خودتی؟ ))

گفت : (( اره. چطور مگه ؟!))

-: ((حالا چی میشه معنیش؟)) {ناگفته نماند ، سطح سواد انگلیسی محسن ، خیلی از من بهتر بود.}

محسن جواب داد: ((یعنی اینکه ، تو سکوت سخت کار کن . بذار موفقیت ها خودشون سرو صدا کنن))

گفتم: (( احسنت . لایک. حالا چیشده این عکسو گذاشتی پروفایلت؟ ))

گفت: (( علی . راستش داداش بزرگم منو با یه موسسه توپی آشنا کرده . اسمش مکتبستانه .برادرم چند تا کلیپ از دکتر کاویانی و یه چند تا نمونه تدریس درس ها رو نشونم داد. واقعا عالیییی بودن. داداشم پرس و جو کرده. گفته که هر کی اومده تو این موسسه، راضی هست.

منم وقتی اون کلیپ های محشر رو دیدم، گفتم میخوام برم تو این موسسه و دی وی دی هاشو تهیه کنم و یه مشاور بگیرم از اونا و بشینم خوب درس هامو بخونم.))

با خودم گفتم محسن جو گیر شده و داغه. آدم باس خودش بشینه درس بخونه.

باهاش خداحافظی کردم و هر کدوممون رفتیم سراغ درس خوندنامون.

دو سه روز گذشت. تو این دو سه روزی میدیدم محسن خیلی کم آنلاین میشه.

یه روز بهش زنگ زدم . یه سوال تو زبان انگلیسی داشتم خواستم ازش بپرسم. دو سه بار زنگ زدم بر نداشت. دیدم بعد از یه ساعت بهم زنگ زد.

گوشی رو برداشتم و گفتم: (( به به اقا محسن گل گلاب. کجایی؟ کم پیدایی!))

گفت: (( زنگ زدی ، متوجه نشدم. گوشیم رو سایلنت بود. ببخشید دادداش. ))

منم گفتم: (( این چه حرفیه. اشکال نداره.))

محسن گفت: (( قرار شد موقع مطالعه ، گوشی م سایلنت بشه و بذارمش تو کمد تا موقع درس خوندن حواسم پرت نشه و تمکز داشته باشم. با راهکار هایی که مشاورم بهم یاد داده، واقعا کیفیت مطالعه م بیشتر شده . علی جون از طرف موسسه مشاوری که بهم دادن خیلی خوبه. مدام پیگیر کارمه و ازم گزارش کار میخواد. تازشم ، کلی نکات مهم و مفید برا درس خوندن و تست زدن داره بهم یاد میده. تازه دارم میفهمم تکنیک های درس خوندن و تست زدن رو.))

بچه ها! راستشو بخواید من رفتم تو شوک . با خودم گفتم عجب موسسه اییه که تونسته محسنو اینقد متحولش کنه!!!

تعجبم وقتی بیشتر شد که کارنامه ازمون ش رو دیدم. من شده بودم 5900 و اون شده بود 5600 . خیلی بالا اومده بود نسبت به ازمون قبل.

زنگ خطر رو واقعا حس کردم. من افت کرده بودم و محسن پیشرفت .غرور بیجا کار دستم داده بود.

بهش گفتم : ((خیلی اختصاصی هات بهتر شده!!! از رو چه کتاب هایی میخونی؟))

گفت: (( من پکیج شتاب موسسه رو خریدم. همه چی توشه. همه چی. یعنی عالیه. پیشنهاد میکنم تو هم بخریش. استاداش معرکه ن. تا خودت نبینی شاید باور نکنی. ولی وقتی ببینی، دیگه دلت نمیاد نبینی.))

شب که بابام اومد خونه، قضیه رو براشون توضیح دادم. ایشون هم موافقت اولیه رو دادن و گفتن هر کاری که بهتره برات، انجام بده. من و مامانتم پشتتیم.

حس خوبی بهم دست داد. انگار کل دنیا رو بهم دادن. همون لحظه زنگ زدم به محسن. اتفاقا تو تایم استراحتش بود. شماره موسسه رو ازش گرفتم و فردا صبحش ، زنگ زدم.
هم پکیج رو سفارش دادم و هم یه مشاور گرفتم.

الان چند آزمونه که من و محسن در کنار رفاقت، رقابت شدیدی با هم داریم و همیشه اول دوم های شهر، ما دوتاییم

ما دو تا داریم تلاشمونو میکنیم تا به بهترین ها برسیم.

با وجود موسسه مکتبستان مگه میشه پیشرفت نکرد؟

مگه میشه؟!!
مگه داریم؟!!

عليرضا قرباني
مشاور موسسه مكتبستان